کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

هلو

22 فروردین

1394/2/14 10:27
نویسنده : نیلوفر
192 بازدید
اشتراک گذاری

کیمیا جونم خواستم خاطره امروز رو بنویسم که اومدیم ویلای ما.واسه ناهار مامانی یک اش رشته خوشمزه پخت که انگشتامونم  خوردیم.بعد از ناهار من و شما حباب بازی کردیم.

کیمیا و یک حباب بزرگ-گوشه پایین سمت راست-

ساعتای 3 بود .رفته بودیم تو حیاط بازی میکردیم که دیدیم باد داره می وزه.رفته رفته باد شدیدتر شد.ماهم رفتیم تو.بعد باد به قدری شدید شد که تمام کفشا و دمپایی ها رو پرت کرد اون ور بالکن و بارون هم باریدن گرفت.

بعد شروع کردیم به نقاشی کشیدن و شما مثل همیشه اثار ارزشمندی رو به جا گذاشتی.قربونت برم که نقاشیت کم کم داره میرسه به من دختر دایی هنرمندمبوس.

خلاصه شب حاضر شدیم و رفتیم بیرون پیتزا خوردیم و تو پیتزایی به شما سی دی دادند.

در کل روز خوبی بودآرام

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هلو می باشد