کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

هلو

30 و31 فروردین

1393/3/26 12:20
نویسنده : نیلوفر
168 بازدید
اشتراک گذاری

من 30 فروردین حاضر شدم و بابای کیمیا اومد دنبالم و رفتیم خونه ی کیمیا شون. اول که با هم فانوس  برداشتیم چراغ هارو خاموش کردیم  و بازی کردیم مثلا تو جنگل گم شده بودیم. بعد هم کیمیا اومد مزون من مثلا ومن هم خوشگلش کردم و ازش عکش گرفتم.ولی عکساشو ندارم.بعد هم پرشین تون نگاه  کردیم. شب هم شام خوردیم و با وسایل اشپزی بازی کردیم .خلاصه مسواک زدیم و تو اتاق مامان کیمیا کنار هم خوابیدیم و برای کیمیا قصه گفتم.

31 فروردین:

امروز قرار همه خونه ی کیمیا شون جمع بشیم. برای هین شب قبل من خونه ی کیمیا موندم. شبح بعد از صبحانه رفتیم بالایشت بوم و کنار بابای کیمیا که داشت کباب برای ظهر درست میکرد نشستیم و با موبایل بازی کردیم . بعد هم اومدیم پایین و حاضر شدیم تا مهمونا بیان.اول مامانی وبابایی بودن بعد هم عمه ملیحه و طیبه . خلاصه بعد از ناهار انیمیشن لوراکس رو نگاه کردیم و بعد هم تو اتاق کیمیا خونه چیدیم و بازی کردیم .برای بچه مون هم تولد گرفتیم و مامان کیمیا رو هم دعوت کردیم.چراغ ها رو خاموش کردییم و  یکی از اسباب بازی هایی رو که چراغ فرمز و ابی چشمک زن داشت رو روشن کردیم و رقصیدیم. خیلی خوب بود خلاصه 11 شب بگشتیم.

 

 

 

 در حال معاینه باربی

 

 

در حال شکار روح توی جنگل

 

 

در حال اشپزی

 

 

 در اخر هم این سفره ی رنگین رو چید

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هلو می باشد