30 و31 فروردین
من 30 فروردین حاضر شدم و بابای کیمیا اومد دنبالم و رفتیم خونه ی کیمیا شون. اول که با هم فانوس برداشتیم چراغ هارو خاموش کردیم و بازی کردیم مثلا تو جنگل گم شده بودیم. بعد هم کیمیا اومد مزون من مثلا ومن هم خوشگلش کردم و ازش عکش گرفتم.ولی عکساشو ندارم.بعد هم پرشین تون نگاه کردیم. شب هم شام خوردیم و با وسایل اشپزی بازی کردیم .خلاصه مسواک زدیم و تو اتاق مامان کیمیا کنار هم خوابیدیم و برای کیمیا قصه گفتم.
31 فروردین:
امروز قرار همه خونه ی کیمیا شون جمع بشیم. برای هین شب قبل من خونه ی کیمیا موندم. شبح بعد از صبحانه رفتیم بالایشت بوم و کنار بابای کیمیا که داشت کباب برای ظهر درست میکرد نشستیم و با موبایل بازی کردیم . بعد هم اومدیم پایین و حاضر شدیم تا مهمونا بیان.اول مامانی وبابایی بودن بعد هم عمه ملیحه و طیبه . خلاصه بعد از ناهار انیمیشن لوراکس رو نگاه کردیم و بعد هم تو اتاق کیمیا خونه چیدیم و بازی کردیم .برای بچه مون هم تولد گرفتیم و مامان کیمیا رو هم دعوت کردیم.چراغ ها رو خاموش کردییم و یکی از اسباب بازی هایی رو که چراغ فرمز و ابی چشمک زن داشت رو روشن کردیم و رقصیدیم. خیلی خوب بود خلاصه 11 شب بگشتیم.
در حال معاینه باربی
در حال شکار روح توی جنگل
در حال اشپزی
در اخر هم این سفره ی رنگین رو چید