11 مهر
امشب همگی رستوران دعوتیم که نزدیک خونه مامانیه.همگی خونه مامانی رفتیم.بعد از ناهار داشتیم بادکنک بازی میکردیم.داشتم کیمیا رو اذیت میکردم و بادکنک رو بهش نمی دادم.از اخر که دادم کیمیا زیادی فشارش داد و یکهوو.....بامب!ترکید .کیمیا انداخت گردن من من هم ناراحت شدم گفتم بگو ببخشید.ولی نگفت.منم نشستم و مشغول نقاشی شدم.دیدم کیمیا هم شال و کلاه کرده و با کاغذ اومده کنارم و میگه:نیلوفر جون ببخشید.بیا اشتی کنیم.منم بخشیدمش.انقدر خوش حال شد.خلاصه ک نقاشی خییییییییییییییییییلییییییییییییییی ناز کشید که وقتی دیدمش دهنم باز موند.خلاصه عصر یکم بازی کردیم تا شب شد.حاضر شدیم و رفتیم رستوران.غذا مرغ بود.کلی کیمیا ذغر زد که دوست ندارم از جلوی چشما دورش کنید بعد از اخرم به ما ها میگه میذارید گوشهام استراحت کنه یا نه؟اخه چقدر منطقی هست این دختر.خلاصه بعد از غذا رفتیم خونه مامانی و بعد هم بابای کیمیا اومد و بردشون خونه.
قبل از رفتن به رستوران
پ.ن
هوا هم در حد چیییییییی سرد بود.منجمد شدیم تا رسیدیم خونه.