کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

هلو

17 مهر

1393/8/17 16:35
نویسنده : نیلوفر
182 بازدید
اشتراک گذاری

امروز خونه مامانی بودیم همه.البته کیمیاشون یکمی دیر اومدن.البته چه عرض کنم بعد از ناهار درست وقتی داشتیم ظرف ها رو جمع میکردیم رسیدن.اما غذاشون جاش محفوظ شده تو یخچال بودخندونک.

خلاصه بعد از غذا عمو حسین یک تراش ناز عروسکی به کیمیا داد و بعد همگی حاضر شدیم بریم بیرون.هوا هم که این روزا فوق العاده سرده.وقتی همه تو ماشین نشستیم کیمیا شروع کرد به شعرهایی که تو پیش دبستانی یاد گرفته خوندن .تا رسیدیم یک بند شعر خوند حرف زد جیغ کشید و خندید. به طوری که وقتی از ماشین پیاده شدیم گوشامون داشت سوت میکشید.

خلاصه فرش پهن کردیم و یکمی شیرینی که با خودمون اورده بودیم خوردیم و یکمی حرف زدیم و قدم زدیم و بعد هم چون هوا رو به تاریکی و سردی میرفت وسایل رو جمع کردیم و برگشتیم خونه مامانی.

وقتی رسیدیم دیدیم گرسنه مونه. من و عمه طیبه رفتیم فروشگاه سر کوچه و 4 تا چیپس با یک بسته استیکر ناز کیتی خریدیم و برگشتیم البته قبل از رفتن بستنی هم خوردیم.سر این که کدوم استیکر مال کی باشه کلی کیمیا غر غر و اخم کرد ولی خلاصه گفتم اونی که میخواستی سوراخ بود.دلش برام سوخت گفت اخی نیلوفر چرا همیشه چیزای بد مال تو باشه؟اون خرابه رو بده به من بیا یکبار خوشگله رو بگیر.بعد یکمی فکر کرد و گفت اهان فهمیدی چی شد؟فهمیدم مال خودم سوراخه!مثلا میخواست من ناراحت نباشم.خلاصه ساعت 10 شب برگشتیم خونه هامون.

وزن:17کیلو و 900 گرم

شکلک های محدثه

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هلو می باشد