دوشنبه 21 اردیبهشت
دیروز بابات کلید ویلامون رو گرفته بود که با یکی از دوستانش بره اونجا و امشب هم اومده پسش بده و تو رو هم با خودش اورده خونمون.ساعت 9 و نیم بود که اومدین.
نمیدونم چرا ولی عاشق اینی که تو اتاق من فضولی کنی و اینبار هم اولین کاری که کردی همین بود.
اینجا هم مشغول کند و کاو درون کشو هستی
خلاصه برام کلی شیرین زبونی کردی و باهات بازی کردم.ماشالله خیلی عاقل هستی و بازی هات هم عاقلانه اس.
بعد از بازی شام خوردیم و بعد از غذا هم کلی ابلیمو خوردی.(تا دیدی من یه ذره رو غذام ریختم کل شیشه رو خالی کردی)
این هم ماسک دست ساز خودم
یه ذره دیگه باهم بازی کردیم و بعد هم رفتین و قرار شد یه روز دیگه عصر بیای خونمون و یه دل سیر باهام بازی کنی البته بعد از امتحاناتم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی