اینروزا
از وقتی از مسافرت برگشتید مشغول جمع و جور کردن دور و بر و باز کردن چمدونا هستید.دیشبم یعنی 1 تیر اومدی خونه ما و شبم موندی.کلی رقصیدی با تلوزیون و بعد هم کنار هم خوابیدیم.صبح با هم صبحونه خوردیم و منم با بابام رفتم مدرسه ام تا پرونده ام رو بگیرم و برای سال دیگه مدرسه جدیدم ثبت نام کنم(امسال میرم هفتم)
راستی من مدرسه تیزهوشان قبول شدم!هورااا
خلاصه وقتی برگشتم کلی باهم بازی کردیم و برات کتابهای ترسناکخوندم و بعدشم ناهار.
راستی این باباسفنجی رو باهم درست کردیم الانم گذاشتیم خشک بشه
عشق کتاب ترسناکی
موقع ناهار کلی زیتون خوردی
این نمونه اصلی:
و این چیزی بود که شما کشیدی:
اینجا هم داری تابلو روبروت رو میکشی (تابلو کار عمه ملیحه اس)
این نقاشی روهم خودت کشیدی البته با یک ذره کمک من مثلا انتخاب قلم و رنگ با من بود
اسمت هم پایینش امضا کردی
عصر هم رفتیم خونه مامانی و تا شب موندیم و بعد از اونم رفتی خونه خودتون.
خلاصه اینروزا اتفاق خاصی نیافتاده و فعلا سرگرم ثبت نام برای کلاس اولت هستی.خلاصه همه چیز ارومه