7 شهریور
سلام
امروز ظهر رفتیم رستوران.ناهار جوجه بود .کیمیا رو هر کاری کردیم نخورد که نخورد.جوجه دوست نداشت .چون دعوتی هم بود نمیشد غذا رو عوض کرد و چیز دیگه ای سفارش داد.خلاصه برنج خالی خورد.بعد رفتیم خونه مامانی.یکمی بازی کرد ولی من نبودم رفته بودم خونه بابای بابام.ساعتای 4 رفتیم خونه مامانی ما هم.با کیمیا بازی کردم و خودش رو زد به خواب تا باباش از سر کارش بانک اومد.خلاصه افتاب که رفت رو بالکن فرش انداختیم و نشستیم.شب هم ساعت 9 برگشتیم.
داشت مثلا میز ها رو تمیز میکرد که به مامانی کمکی کرده باشه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی