کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

هلو

4 فروردین

1394/1/24 17:24
نویسنده : نیلوفر
231 بازدید
اشتراک گذاری

امروز مهمونی عمه طیبه اس.ولی خونشون نمیگیره و ویلای ما میگیره.چون هوا واقعا بهشتیه و حیفه که تو این هوای خوب تو خونه بشینیم.ماهم اینجا از هوای پاک و خنک بهاری نهایت لذت رو بردیم.

ناهار فسنجون بود که البته شما نخوردی.بعد از ناهار من و شما و رهام جون رفتیم تو حیاط و قدم زدیم.رهام به ماهی ها میگفت:شلام ماییا(سلام ماهی ها) بیاین پیش منمحبت.و اینقدر با لحن شیرینی اینارو ادا کرد که دلم میخواست بگیرم و لپهاشو گاز بگیرم.شمام با دوربین شکاری عمو حسن کوه های رو به رو رو تماشا کردی.

یکمی هم باهات تکالیف عیدت رو کار کردم.بعدش هم رفتیم تو و ابمیوه خوردیم.

عصر هم دور هم نشستیم و اجیل خوردیم و صحبت کردیم.بعدش هم من با شما و رهام بازی کردم.بعد هم رفتیم تو حیاط و کلی عکس خند دار گرفتیم.شب هم زندایی جون (زندایی بابای کیمیا که از تهران اومده بود) زحمت کشیدن و یک میرزا قاسمی خوشمزه درست کردندو خوردیم .بعد هم برگشتیم خونه هامون.

خیلی خوش گذشت.

پسندها (2)

نظرات (1)

مینا مامان نازنین زهرا جون
24 فروردین 94 17:56
سلام دوستای گلم لطفا به لینک زیر مراجعه فرمایی و به نازنین زهرای من رای بدید لطفا.ممنون http://www.niniaxs.ir/index.php/6ta1/2560-2015-04-11-13-25-13
نیلوفر
پاسخ
به روی چشم خاله
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هلو می باشد