دوچرخه
قرار بود امروز بریم خونه مامانی .ساعتای 7 و 8 رسیدیم.داشتیم شام میخوردیم که عمو حسن گفت کیمیا یک بوس بده.کیمیا گفت نمیخوام تو سیبیلات تیزه میره تو لپم دد(درد) میگیره.
عمو حسن یکدفعه یک دوچرخه که برای کیمیا خریده بود در اورد و کیمیا تا دیدش رفت عمو حسن رو بوس کرد و گفت مرسی عمو مال منه؟
بعد هم نشست به بازی کردن باهاش.قطعاتش جدا و دوباره سر هم میشد یک اچار و یک پیچ گوشتی هم داشت.
این جا هم رو تراس کیمیا داره قطعاتش رو وصل میکنه که تکون خورده
این جا هم داره بازی فکری نخ جادویی رو بازی میکنه همش هم درسته
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی