امشب همگی رستوران دعوتیم که نزدیک خونه مامانیه.همگی خونه مامانی رفتیم.بعد از ناهار داشتیم بادکنک بازی میکردیم.داشتم کیمیا رو اذیت میکردم و بادکنک رو بهش نمی دادم.از اخر که دادم کیمیا زیادی فشارش داد و یکهوو.....بامب!ترکید .کیمیا انداخت گردن من من هم ناراحت شدم گفتم بگو ببخشید.ولی نگفت.منم نشستم و مشغول نقاشی شدم.دیدم کیمیا هم شال و کلاه کرده و با کاغذ اومده کنارم و میگه:نیلوفر جون ببخشید.بیا اشتی کنیم.منم بخشیدمش.انقدر خوش حال شد.خلاصه ک نقاشی خییییییییییییییییییلییییییییییییییی ناز کشید که وقتی دیدمش دهنم باز موند .خلاصه عصر یکم بازی کردیم تا شب شد.حاضر شدیم و رفتیم رستوران.غذا مرغ بود.کلی کیمیا ذغر زد که دوست ندارم از جلوی چشما دورش کنید ...